حميد كشكولي
(Hamid Kashkoli)
الحوار المتمدن-العدد: 2755 - 2009 / 8 / 31 - 08:00
المحور:
الادب والفن
ترجمة : حميد كشكولي
سهراب سبهري
( 7 أكتوبر 1928- 21 ابريل 1980)
في هذا التوحد المديد،
تخضبت الشفاه بلون الخمود.
نداء يأتيني من بعيد،
لكن قدمي ّ غائصتان في قطران الليل.
لا وجود لمنفذ من هذه الظلمة:
فالأبواب والجدران تمازجت.
وإن اهتز ظل ّ ٌ على الأرض،
فهو رسم ُ وهم ٍ طليق من الأسر.
أنفاس الناس كلها تصعد حزينة.
منذ زمان، ماتت حيوية الكائنات في هذا الركن
الذي ذبل فيه الهواء.
تسد يد الليل الساحرة،
الباب بوجهي و وجه الأحزان.
كلما سعيت ُ لأبدي حراكاُ،
تهكمت بي ساخرة.
الرسوم التي رسمتها في النهار،
أتى الليل ُ فاغرقها في دربه في الدخان،
كل مشاريعي التي صغتها في الليل،
أتى النهار فاستحالت ْ هباء.
منذ زمن طويل ، كل شيء مثلي ،
يخضبه لونُ السكون في تقاسيم الشفاه.
لا حراك في هذا الخمود:
فالأيادي ، والأرجل غائصات في قطران الليل.
أدناه النص الأصلي بالفارسية:
در قیر شب
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا می خواند،
لیک پاهایم در قیر شب است.
رخنه ای نیست در این تاریکی:
در و دیوار بهم پیوسته.
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته.
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است.
روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است.
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد.
می کنم هر چه تلاش ،
او به من می خندد.
نقش هایی که کشیدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود.
طرح هایی که فکندم در شب،
روز پیدا شد و با پنبه زدود.
دیر گاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است.
جنبشی نیست در این خاموشی:
دست ها ، پاها در قیر شب است.
من مجموعته الشعرية " مرگ رنگ - موت اللون" الصادرة عام 1951
#حميد_كشكولي (هاشتاغ)
Hamid_Kashkoli#
كيف تدعم-ين الحوار المتمدن واليسار والعلمانية
على الانترنت؟